ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

دنیای زیبای ایلیا

اولین خرید ایلیا

بعد از خوردن صبحانه اقا پسری هوس بستنی کرد گفت مامان آمیو گفتم نداریم بیا بریم سر کوچه بخریم پول دادم دستش گفتم برو مغازه من پشت سرت میام اونم دوید رفت تو مغازه پول داد مغازه داره هر چی می گفت بنده خدا متوجه نمی شد چی میگه خلاصه ما گفتیم  بسنی می خواد بعد از خرید رفتیم خونه عمه خانم به عمه ام داشتم می گفتم اینقدر دوست دارم ایلیا زود بزرگ بشه خودش بره خرید از این حرف ها... اومدم خونه سرگرم اینترنت شدم یهو دیدم پسرم نیست رفتیم دیدم روی حیاط هم نیست در کوچه بازه کفشاش هم نیستن بدو چادر پوشیدم رفتم سر کوچه دیدم اقا نوشابه گرفته تو دستش داره میاد البته خوشبختانه عمه ام تو خیابان  دیده بودش از دور مواظبش بوده.......   ...
11 مهر 1392

امروز ایلیا به مهد کودک برگشت

پسرما تو خونه پرستار داشت بعد تصمیم گرفته شد برای بعضی مسایل از جمله بخاطر صحبت کردن پسری به مهد کودک فرستاده شه دیشب بردمش حموم حسابی تمییز مرتب که می خواد بره مهد نیمه های شب نگاه می کنم می بینم یه چیزی روی بدن ایلیاست جیـــــــــــــــــــغ بنفش همسرم با یه ترس بیداره میشه میگم زود بیا ایلیا پی پی کرده به بدنش مالیده می بینم بو نمیده اما ول کن نمی شم چراغ روشن میشه میبینم اقا با ماژیک سیاه روی کل بدنش نقاشی کشیده  حـــــــــــــالا من نصف شب چکار می تونستم بکنم........ به خاله ارزو زنگ زدم میگم ایلیا چکار می کنه گریه نمی کنه میگه نه عالیست داره با بچه ها بازی می کنه بچم از بس اواره بوده دیگه جای جدید هم میره احساس غریبی نداره ...
7 مهر 1392
1